نشستن پای صحبت محمدرضا رخشانی که به گفته خودش پدرمعنوی حاج محسن بود لحظاتی ناب را رقم می زد. حرف هایش با ازدواج محسن آغاز شد. زمانی که محسن به سراغش می رود و می گوید: شما نمی خواهید برایم آستین بالا بزنید؟ و اینجا بود که با همان روحیه شوخ طبعی خاص دوران رزمندگی و بسیجی وار، آستین هایش را بالا می زند و با خنده می گوید بفرما. این هم از بالا زدن آستین هایم.
این شوخی میان دو بسیجی اما به همین جا ختم نشد. حاج محمدرضا بانی خیر شد و آستین بالا زد و به قول خودمانی کاری کرد که محسن هم قاطی مرغ ها شد. او ازدواج کرد و مسیرش به راهی افتاد که باید صدای رسای مظلومان میشد.
از آنجا که آثار شیمیایی و یادگارهای جنگ تحمیلی، قدرت گفتگوی راحت را از این جانباز بزرگوار گرفته بود به ناچار با استفاده از مرور خاطرات از زاهدان به سوریه رفتیم. به روزهایی که دیگر محسن یک خبرنگار ساده نبود و همه او را با عنوان "شهید محسن خزائی" می شناختند.
جانباز دوران جنگ تحمیلی و دوست و همراه شهید محسن خزائی به مناسبت دومین سالگرد شهادت اولین خبرنگار شهید مدافع حرم رسانه ملی در گفتگو با خبرنگار عصرهامون اظهار کرد: زمانی که برای انتقال وسایل شهید محسن به سوریه سفر کردیم همه همسایه ها دورمان را گرفتند و از خُلق و خوی صمیمی
برای اولین بار پایه گذار و بانی نصب بیرق بر گنبد حرم این دو بزرگوار شد و هنوز هم که دو سال از شهادتش می گذرد دوستان و همرزمان او ادامه دهنده راهش هستند.
و مهربانانه محسن حرف های زیادی به میان آوردند. شیعیان سوری می گفتند که محسن در کنار کار خبر و گزارش گیری چه خدمات دیگری به این مردم کرده بود که هیچ کس از آنها اطلاعی ندارد.
به گفته رخشانی؛ شهید خزایی در منطقه زینبیه دمشق خانه ای برای خود اجاره کرده بود که با اوج گرفتن درگیری ها در این منطقه، نان در زینبیه نایاب می شود و به دلیل مسدود بودن مسیرها امکان انتقال نان از نقطه دیگری وجود نداشته و مردم با مشکلات زیادی مواجه می شوند.
محسن خزایی که تاب دیدن چنین صحنه هایی را نداشته با استفاده از خودرویی که در آنجا اجاره کرده بود در حالی که خمپاره و گلوله های تانک به صورت دائم بر سر این منطقه آوار می شد با شجاعت وصف ناشدنی با هزینه شخصی خود نان را از نقاط دیگر تهیه و میان مردم منطقه توزیع می کرد.
نکته جالب اینجاست که محسن خزایی هیچ گاه اعلام نکرده بود که این نان ها را از هزینه شخصی خود می گیرد و به صورت رایگان میان مردم توزیع می کند و همواره اعلام می کرد اینها هدایای خیران است که برایش ارسال می شود و او تنها مسئولیت توزیع را بر عهده دارد.
رخشانی به موضوعی اشاره کرد که شاید تا امروز کسی از آن اطلاع ندارد. او می گفت: گنبد حرم حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س) تا سالهای سال بیرق و پرچمی نداشت تا اینکه محسن در سفر به مشهد مقدس دو بیرق بزرگ و زیبا را خریداری کرده و پس از رایزنی هایی که انجام داد برای اولین بار پایه گذار و بانی نصب بیرق بر گنبد حرم این دو بزرگوار شد و هنوز هم که دو سال از شهادتش می گذرد دوستان و همرزمان او ادامه دهنده راهش هستند.
رخشانی به یکی دیگر از خاطرات حضور محسن خزایی در سوریه اشاره کرد که در همان زمان فیلمبردار همراهش برای او تعریف کرده بود. زمانی که محسن و تیم خبری اش قصد داشتند به منظور تهیه گزارش به یکی از نقاط عملیاتی بروند از مقابل یکی از گیت های ایست و بازرسی عبور می کنند که در گیت بعد تازه متوجه می شوند آنها
خودروی شهید خزائی چندین مرتبه بمب گذاری شده بود و تروریست ها قصد داشتند تا او را به شهادت برسانند اما
از نیروهای خودی نبوده بلکه جزو تروریست های جبهه النصره بوده اند که در کمال ناباوری محسن خزائی و تیمش موفق شده بودند به سلامت آنها را پشت سر بگذارند و تقدیر خداوند بر این بوده که محسن از آن گذرگاه سخت عبور کند تا رسالتش را تکمیل کند.
رخشانی ادامه داد: خودروی شهید خزائی چندین مرتبه بمب گذاری شده بود و تروریست ها قصد داشتند تا او را به شهادت برسانند اما هر بار از این سوءقصدها جان سالم به در برده بود کما اینکه دو مرتبه نیز مورد اصابت گلوله مستقیم تک تیراندازها قرار گرفت.
وی بیان کرد: علیرغم تمام سختی و مجروحیت هایی که برای محسن به وجود آمد اما هیچ گاه به این قانع نشد که از دور گزارش تهیه کند و همواره تاکیدش بر این بود تا در خط مقدم نبرد باشد و از رشادت های مبارزان انقلابی بگوید.
او می گفت زمانی که در سوریه بودیم همه و همه از فراغ محسن غمگین بودند اما می گفتند که تنها شهادت لیاقت محسن بود و به آنچه رسید که حقش بود. محسن خزائی در هر جایی که پا می گذاشت منشاء اثر و مایه خیرات و برکات زیادی بود همان طور که شهادتش هم خون تازه ای به رگ های مقاومت تزریق کرد و صدها جوان انگیزه گرفتند تا ادامه دهنده راهش شوند. روحش شاد
شایان ذکر است محسن خزايي 15 آذر سال 51 در خانواده اي مذهبي به دنیا آمد و در سال 74 به عنوان متصدي صدا فعاليت خود را در صداو سيما آغاز کرد که پس از فعاليت هاي تخصصي و حرفه اي خبر، عشق دفاع از حرم او را به سوريه کشاند و در سوريه بعد از هر گزارش خبري، در بين رزمندگان مقاومت مداحي مي کرد. او دارای دو فرزند پسر و يک دختر بود که پس از سالها خدمت صادقانه زمانی که برای پوشش آخرین وضع میدان نبرد و پیش روی رزمندگان در منطقه منیان در غرب شهر حلب حضور داشت بر اثر اصابت ترکش ناشی از انفجار خمپاره به ناحیه سر به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
انتهای پیام/